... مهرسا تعبیر یک خواب

برای دخترم مهرسا....

    دختر که داشته باشی،  با خود تصور می کنی  پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش  -وقتی کمی بلند تر شوند-  و کیف عالم را می بری  از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان دختر که داشته باشی،  خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی  که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده  به گوش انداخته اید  -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود  و خنده ی از ته دل امانش را می برد دختر که داشته باشی  انتظار روزی را می کشی که با هم  بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ  و گل های یاس سفید و زرد به رشته درآمده  گرانبهاترین گردن آویز دنیا ش...
22 بهمن 1392

دو کلوم از مادر شوور

"به نام خالق زیبایها"   سلام شیدا جان. نمی دونم وقتی این پست و ببینی خوشحال می شی یا ناراحت. دوست داشتم این لحظه های ناب، برای مهرسا جان چند جمله یادگاری بنویسم امیدوارم ازاین که به مدیریت وبلاگت دست درازی کردم ناراحت نشی.... خوب عزیزم مقصر خودتی،می خواستی رمز وبلاگتو عوض کنی... خوب حالا هم بعد از خوندن،میتونی پاکش کنی یا اگه دوست داشتی بزار بمونه برای یادگاری... مهرسا جان آخرین لحظه های که تو دل مامانی،میدونم برای به دنیا اومدن خیلی داری تلاش می کنی... مامان درد امانش  رابریده،من می دونم چه حالی داره،بیا باهم دعا کنیم هر چی زودتر این تلخی درد،با شیرینی به دنیا اومدنت عوض بشه ومامان شیدا راحت بش...
4 دی 1392

بدون عنوان

سلام عروس مهتاب ، دختر آفتاب ،نگین و نشان حلقه ی عشق و امیدم زیبای من رویای من دریای من مهرسای من درد طاقت فرسای جسمم را به لحظه های ناب مادر شدنم میسپارم و به آرامشی که پس از تولد عاشقانه ترین نت ساز دلم خواهم داشت می اندیشم و آرامش و عشق وجودم را تسکین میبخشد تو را از نفس های مرتضایم گرفته ام و تو را به  یمن عشق پدرت عاشقم اکنون نفسمان به نفس هایت بسته است و ...  9 ماه تکامل یافتن میوه ی عشقمان را انتظار کشیدیم و امروز به ثمر نشستنش را انتظار میکشیم ساعت 16:7 زمانی که مامانی درد میکشید ...
3 دی 1392

بدون عنوان

سلام ختر زیبای من. مهرساجان مامان از ساعت 1:50 دقیقه بامدا روز سه شنبه ٠٣/١٠/٩٢ دردهای کمی در قسمت کمرش شروع شد که هلان که ساعت 3:46 دقیقه ست و این دردها ادامه دار شدن متوجه شدم که به احتمال زیاد دردهای زایمانی هستند و توکل کردم به خدا میدونم که خدا بهم صبر میده و انشاالله اگه خدا بخواد دیگه فردا تورو تو بغل میگیریم. وروجک حالا که متوجه شدی بابایی میخواد مرخصیش و کنسل کنه تصمیم گرفتی بیای که بابایی هم سوپرایز بشه. آخه بابا بنده خدا از روز یکشنبه دیگه مرخصی گرفته بود و منتظر اومدن دختر نازش بود ، حسابی ناز داری ها وروجک مامانی الانم بابا داره کمر مامان و ماساژ میده که دردش کمتر بشه. ساعت 3:50 راستی این چند روز همش به بابا میگفت...
3 دی 1392

بدون عنوان

ن امه ای به دخترم مهرسا جان : سلام دختر عزیزم امشب آخرین شب پاییز بود که همه این شب و به نام شب یلدا میشناسند . امشب شب اول زمستون و هواتقریبا سرد شده ما هر ساله مثل همچین شبی به خونه عمو محمود مامانی میرفتیم  البته دعوت میشدیم ، اما امسال بعد از 3 سال به خونه عمو عبدالله بابایی دعوت شدیم جات واقعا خالی بود کاش زودتر از راه میرسیدی و محفل ما را گرمتر میکردی خییلی دوست داشتم که تو امشب به دنیا میاومدی کنار ما بودی اما خو دیگه این خواست خداس نمیشه کاریش کرد . وسطای مهمونی بودیم که احساس کردم شیمم مامانی داره درد میکنه اما چون صبر و تحملش زیادهیچی نمیگه بنده خدا از درد داشت به خودش میپیچید اما حرفی نمیزد چون واقعا عاشقان...
1 دی 1392

... لحظه های به یاد ماندنی

دیشب من و بابایی رفتیم بازار که برای دختر عزیزمون بالشت سفارش بدیم - دفترخاطرات مخصوص خاطرات خودش بخریم وسپس بریم خانه ی عمو امین که خوشبختانه کارهامون طبق روال پیش رفت و امروزم رفتیم جمعه بازار و یک سری وسایل پلاسکو برای بعد از زایمان مامان خریدیم 92/09/08
18 آذر 1392

... ثانیه های پایانی

مهرسا جان دختر زیبای رویاهای شیرینم اکنون که این مطلب را مینویسم تو ٣٨ هفته و ٥ روزه که تو شیمم مامانی هستی و من بهترین و زیباترین حس دنیا یعنی حس مادر شدن در بند بند وجودم معنا یافته و آنقدر مسرورم که به پایان رسیدن این دوران زیبا را محزونم اکنون پدر ژپتو     بابامرتضی خوابه  و همین حالای حالا گوشیش اذان گفت... ساعت ١٧:٣٧ و مامان همین جاست تو وبلاگ گل خانم در دوران بارداری که زیباترین دوران زندگی مشترکم با معشوقم هست تجارب بسیار جالب و حیرت انگیزی را بدست آوردم که تا اکنون جز بابایی کسی نمیدونه ... که انشاالله پس از بدنیا آمدن ثمر درخت رویاهای عاشقانه امان مهرسا جان تعدادی از این تجارب را در وبلاگش م...
18 آذر 1392

بدون عنوان

همیشه میتوانی خورشید را در درون خود بیابی کافی ست در تکاپوی یافتن آن باشی. خورشید من آمدنت را عاشقانه انتظار می کشیم ... ...
4 آذر 1392