... مهرسا تعبیر یک خواب

... ثانیه های پایانی

1392/9/18 18:06
نویسنده : شیدا و مرتضی
225 بازدید
اشتراک گذاری

مهرسا جان دختر زیبای رویاهای شیرینم اکنون که این مطلب را مینویسم تو ٣٨ هفته و ٥ روزه که تو شیمم مامانی هستی و من بهترین و زیباترین حس دنیا یعنی حس مادر شدن در بند بند وجودم معنا یافته و آنقدر مسرورم که به پایان رسیدن این دوران زیبا را محزونم

اکنون پدر ژپتو چشمک  قلب بابامرتضی خوابه خواب و همین حالای حالا گوشیش اذان گفت... ساعت ١٧:٣٧ و مامان همین جاست تو وبلاگ گل خانم

در دوران بارداری که زیباترین دوران زندگی مشترکم با معشوقم هست تجارب بسیار جالب و حیرت انگیزی را بدست آوردم که تا اکنون جز بابایی کسی نمیدونه ... که انشاالله پس از بدنیا آمدن ثمر درخت رویاهای عاشقانه امان مهرسا جان تعدادی از این تجارب را در وبلاگش مکتوب میکنم و بقیه را در دفتر خاطراتش تنها برای خودش و تنها و تنها برای اینکه بخواند و بداند که خداوند چقدر بزرگ و کریم است و تنها کسی ست که وقتی صدایش میکنیم ، حتی آهسته ترین صداها را میشنود و پاسخ میدهد.

امشب مامان پیش خانم باقری وقت گرفته ، البته آتلیه هم باید بریم به همراه پدر اما نمیدونم امشب وقت میشه یا نه آخه هر دو کار وقت زیادی لازم دارن.

دخترعزیزم ٩٠% کارهایی که باید برای ورود عزیزمان انجام میدادیم انجام شده خورده کارهایی مانده که انشاالله به کمک خدا من و بابایی آنها را نیز به پایان میرسانیم ، مامان امشب میخواد ساک بیمارستان خودش و مهرساجان و ببنده ، میدونی چرا تا الان نبستم چون وقتی به این فکر میکنم که میخوان تورو از تو شیممم در بیارن دلم میگیره ناراحت دوست دارم همیشه تو شیمم باشی تا همیشه پیش خودم بمونی نزدیک نزدیک به من اما خوب چکار میشه کرد دیگه اونجا جات تنگ شده و امکانات کافی مثل موبایل و لب تاب و ... نیشخند شوخی کردم ، اما واقعا" فرصت نزدیک نزدیک نزدیک با هم بودنمان رو به اتمام است وباید .....  گریه ام گرفت گریه انشالله وقتی اومدی با دیدنت این حس تعبیر زیبایی پیدا میکنه به امید دیدن آن روزحیرت انگیز ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

شاهپرک
19 آذر 92 16:29
مهرسا گلی زود بیا دیگه.دلمون بیشتر از ین آب نکن.بیا اینم گل بارون به یومن قدوم مبارکت